یک روز در طبیعت
یه روز به اتفاق باباش تصمیم گرفتیم السا رو ببریم کوه.....
اونجا داشتیم از السا جونم عکس می گرفتیم که یهو
.
.
.
.
.
چند تا گاو خوشگل جلومون ظاهر شدن
طفلکی دخترم هاج و واج وایساده بود نگاشون میکرد
آخه تا حالا این همه گاو یه جا و از نزدیک ندیده بود
همیشه گاوا رو از تو ماشین میدید
اونم تا میخواست خوب نگاشون کنه ماشین ازشون رد شده بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی